مدیریت عمر
ازمهم ترین دغدغه های انسان ها نحوه ی مدیریت عمر است.به این معنا که از این سرمایه ی بزرگ چگونه باید استفاده کرد که بهترین نتیجه را گرفت. این امر برای افرادی که در زندگی هدف دارند،مهم است و آن چه به زندگی انسان هدف می دهد، دین است؛ پس شیوه ی مناسب مدیریت عمر هم با الهام گرفتن از آموزه های دین امکان پذیر است. البتّه دین عالی ترین راه کار ها را در این باره ارائه می دهد. در ابتدا نگرش انسان را نسبت به آفریدگار هستی اصلاح می کند، در مرحله ی بعد نگاه او را نسبت به جهانی که در آن زندگی می کند، و بعد جایگاه او را در عالم وجود به او معرّفی می کند.
تعداد کلمات 4161/ تخمین زمان مطالعه 21 دقیقه
ازمهم ترین دغدغه های انسان ها نحوه ی مدیریت عمر است.به این معنا که از این سرمایه ی بزرگ چگونه باید استفاده کرد که بهترین نتیجه را گرفت.
این امر برای افرادی که در زندگی هدف دارند،مهم است و آن چه به زندگی انسان هدف می دهد،دین است؛پس شیوه ی مناسب مدیریت عمر هم با الهام گرفتن از آموزه های دین امکان پذیر است.البتّه دین عالی ترین راه کار ها را در این باره ارائه می دهد.
در ابتدا نگرش انسان را نسبت به آفریدگار هستی اصلاح می کند ،
در مرحله ی بعد نگاه او را نسبت به جهانی که در آن زندگی می کند ،
و بعد جایگاه او را در عالم وجود به او معرّفی می کند.
با این رویکرد، انسان نظام عالم هستی را هدفمند و به اصطلاح فلاسفه نظام احسن می بیند و به قول معروف :
جهان چون خطّ و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
در جهان بینی توحیدی انسان گل سر سبد عالم آفرینش است و تمام پدیده های جهان در راستای کمال او انجام می گیرد و همه ی آفریده های الهی هر کدام به نحوی وسیله و ابزار حرکت انسان از خود به خدایند.
تو اصل وجود آمدی از نخست
دگر هر چه موجود شد ، فرع توست
در نگاه یک مسلمان انسان در این جهان به منزله ی مسافر است و دنیا برای او جای ماندن نیست ولی در عین حال بهترین وسیله برای آماده کردن زاد و توشه برای سفری بس طولانی و خطرناک است.لکن دنیا و نعمت ها و پدیده هایش و استعداد ها و دارایی های بشر زیرمجموعه ی یک نعمت بزرگ است و آن چیزی غیر از عمر نیست.اگر انسان ارزش این نعمت را فهمید،تمام حرکات و اعمال و اخلاق او سامان می گیرد. در غیر این صورت،انسان حیوانی ناطق بیش نیست، بلکه بعضی از حیوانات بر این گونه افراد بشر برتری دارند.
نوع خود راکه دریده است به جز جنس دو پا ؟
ننگ هر جانور این اشرف مخلوقات است
آن چه در این نوشتار کوتاه بدان پرداخته شده است،همین است که چگونه می توان از این گوهر وجودی عمر بهترین استفاده را نمود و به عبارتی دیگر چگونه می توان عمر را مدیریت کرد؟
مقدّمه
در حقیقت تمام نعمتها و سرمایههای انسانها با داشتن عُمر معنا و مفهوم پیدا میکند و الّا کسی که برای او عمری نیست حتّی وجودی نیست به طریق اولی نعمت دیگری هم برایش متصوّر نمیشود.
اهمیّت عمر زمانی معلوم میشود که بدانیم در آموزههای دین جزء نعمتهایی به شمار آمده است که انسان در عالم قیامت از آن مورد سؤال واقع میشود واز دوران پرنشاط عمر یعنی جوانی جداگانه بازخواست میشود که عمر و جوانی خود را در چه راهی سپری کرده است(1) حال این پرسش مطرح می شود که از این نعمت چگونه باید استفاده و بهرهبرداری نمود تا هم در پیشگاه خداوند بتوانیم جواب درستی داشته باشیم و هم در این مرحله از سیر تکاملی خود با این سرمایه تجارت پرسودی کرده باشیم؟ زیرا در روایات اسلامی از دنیا به مزرعهی آخرت تعبیر شده است(2) و در حدیثی از امام هادی علیهالسلام آمده است که :الدّنیا سوق ربح فیها قوم و خسر آخرون(3) دنیا بازاری است که گروهی در آن سود میکنند وگروهی ضرر میکنند.
ناگفته پیداست که در تجارت و معامله پنج رکن اساسی،مطرح است و بدون آن معامله انجام نمیگیرد.این ارکان پنج گانه عبارت است از:اوّل تاجر،دوّم مشتری،سوّم جنسی که مورد فروش قرار میگیرد،چهارم قیمت و بهای آن جنس است و پنجم سند معامله است.
دنیا تجارت خانهی اولیاء خداست(4)؛ پس تاجر، انسان است و مشتری خداست و جنس، اعمال صالح و بهای این کارهای خیر، بهشت و خشنودی خداوند است و سند این معامله آیات شریفهی قرآن و روایات اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسّلام می باشد.
معمولاً افرادی که دست به تجارت میزنند،بایددارای سرمایهای باشند که اجناسی را بخرند و در مغازهی خود آنها را با درصدی اضافه بر قیمتی که خریدهاند به فروش بگذارند در غیر این صورت با دست خالی نمیتوان به تجارت پرداخت.
با توجه به مطالب گذشته و تعیین ارکان تجارت همه انسانها در عالم دنیا چنانچه بخواهند تجارتی پرسود داشته باشند در ابتدا باید دارای سرمایهی عظیم عُمر باشند و از آن مهمتر این که از سرمایه طوری استفاده کنند که هم سرمایه از دست نرفته باشد و هم روز به روز نتیجهی کار و تلاش خود را ببینند و از این سرمایه سود کافی ببرند.
آنچه ندارد عوض ای هوشیار
عمرِ عزیز است ، غنیمت شمار
مدیریّت عمر چگونه ؟
انسان تا در زندگی جایگاه خود را پیدا نکند و وظیفهی خود را نداند و هدف درستی برای زندگی و کار و تلاش روزمرّه خود قرار ندهد نمیتواند از عمر خود استفادهی قابل توجهّی ببرد. وقتی میتواند عمر مفیدی داشته باشد که به ارزش آن آگاه باشد.
گوهر عمر بدین تیرگی از دست مده
آخر این درّ گران مایه بهائی دارد / پروین اعتصامی
در مکتب اسلام که تمام نیازهای بشری در عرصههای گوناگون از قبل از تولّد تا لحظهی مرگ پیشبینی شده است برای موضوع موردنظر ما هم راهکارهای ارزشمندی پیشنهاد شده است که با استفاده از آنها میتوان این سرمایهی بزرگِ عمر را در فراز و نشیبها و تلخ و شیرینیهای زندگی با الهام گرفتن از آیات شریفه قرآن و روایات اسلامی و به ویژه با الگوگرفتن از سیرهی عملی پیامبران الهی و ائمّهی معصومین (علیهمالسّلام) در مسیر و جهت درستی قرار داد. در این قسمت به یکی از این احادیث که از وجود مقدّس امام صادق (علیهالسّلام) ششمین پیشوای بزرگ شیعیان صادر شده میپردازیم که در حقیقت سخنان این بزرگواران میراث ارزشمند و بینظیری است که از آن حضرات به پیروان و دوستانشان رسیده است.
از امام صادق علیهالسّلام سؤال شد که مبنای کار خود را چه چیزی قرار دادهاید؟(5)
در واقع همان سؤالی که در این بحث مورد نظر است که چه کنیم تا از عمر خود بیشترین بهره و سود را ببریم و امام صادق که از اولیاء بزرگ الهی است و از معدود انسانهایی است که از عمر خود عالیترین استفاده را نموده است رمز موفقیّت خود را در این امر چه میداند؟
حضرت فرمودند من زندگی خود را بر مبنای چهار اصل قرار دادهام.
اصل اوّل: علمتُ أنّ عملی لایعمله غیری فاجتهدتُ
توضیح مطلب اینکه هر کسی چه در دنیا و چه در آخرت هر کار و تلاشی که خودش کرده است نتیجهاش را میبیند نه اینکه دیگران به نام او کاری را انجام دهند و او خیال کند که در واقع ثواب و اجر آن کار را هم به او میدهند خداوند میفرماید لیس للانسان الّا ماسعی(6) برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست.
ای دل کسی ز ثروت دنیـا نمیبرد
جز کردههای خویش از اینجا نمیبرد
ایمان چو گوهری است در این بحر بیکران
غـوّاص جــز گهر که ز دریـا نمیبـرد
شـاه و گـدا نـبـُرد ز دنیـا به جز کـفن
کس ملک و مال و حلّه و دیبا نمیبرد
چیزی به جز عمل چه کسی برده زین جهان
ای وای بـر کسـی که عمل ها نمیبـرد
بعضی به خیال اینکه فرزندان و کسانِ آنها بعد از مرگشان برای آنها کارهای خیر انجام میدهند دچار اشتباه شدند و از عمر و مال خود در راه باطل و لذّتهای زودگذرِ دنیا استفاده کردند.
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیاید ز پس تو پیش فرست
اینگونه افرادند که در تعبیر قرآن صدای: ربِّ ارجعونی لعلّی اعمل صالحاً فیما ترکتُ (پروردگار من مرا بازگردانید شاید در آنچه ترک کردم و کوتاهی نمودم عمل صالحی انجام دهم)(7) سر میدهند که پُرواضح است که دیگر راه برگشتی برای آنان نیست.
در آیهی دیگری از قرآن خداوند میفرماید کلّ امریءِ بما کسب رهین( هر کس در گرو کاری است که کرده است)
به عبارت دیگر:
هرچه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی
یکی از دغدغههای حضرات معصومین علیهمالسلّام هم همین بوده که به خاطر معرفت بالایی که از آفریدگار جهان هستی داشتند ، اعمال خود را در مقابل ذات اقدس الهی ناچیز میشمردند و خود را در انجام وظیفهی بندگی مقصّر میخواندند و این مطلب در کلمات و ادعیهی آنان موج میزند مثل عبارت « ماعبد ناک حقّ عبادتک » و در سیرهی آنها هم دیده میشود که گاهی به طور ناشناس در بین مردم میزیستند و به اعمال عبادی و خدمت به خلق میپرداختند. و گاهی هم به دور از غوغای زندگی مردم در خلوت و تنهایی برای سفر دور و دراز و خطرناک قیامت توشه برمیداشتند از جمله در حالات چهارمین امام نور حضرت زینالعابدین علیهالسّلام آمدهاس که شخصی در شب سردی آن حضرت را در حالی که بار آرد و هیزم بر دوش داشت هرچه او از حضرت خواست که آن بار را بر دوش غلام وی بگذارد امام قبول نکرد و فرمود این زاد و توشهای است که برای سفرم(سفر آخرت) بر دوش کشیدهام(8) که این عمل رویّهی آن بزرگواران بود که برای کمک به فقرا به طور ناشناس در دل شب به کمک آنان میشتافتند به ویژه در مَنش امام علی (علیهالسّلام) این برجستگیها در صفحاتِ تاریخِ آن حضرت به چشم میخورد و به قول شهریار (رحمة الله علیه):
پادشاهی که به شب بُرقَع پوش
میکشد بار گدایان بر دوش
ناشناسی که به تاریکی شب
مـیبـرد شـام یتـیـمان عـرب
اصل دوّم: و علمت انّ الله عزّوجلّ مطّلع علیّ فاستحییت
اکثریّت قریب به اتّفاق مسلمانها به عقاید دینی خود علاقهمند هستند و به آنها احترام میگذارند ولی این اعتقادات تا مرز قبول است یعنی تمام آنچه را باید یک مسلمان به آن عقیده داشته باشد معتقدند و قبول دارند ، و از این مرز جلوتر نمیروند لذا اسلام و دین در زندگی آن ها کاربرد عملی ندارد و دین و آموزههای اسلامیِ آنان در نماز و روزه و حج و تلاوت قرآن و اینگونه امور عبادی خلاصه میشود.
یکی از بالاترین درجههای دینداری یقین است اگر انسان به آنچه عقیده دارد باور هم داشته باشد همانطور که به هیزمی که در شعلههای آتش سرخ شده است دست نمیگذارد چون باور دارد که اگر دست بگذارد دست او میسوزد اینجاست که معنی دینداری را میفهمد و مزّه شیرین بندگی خدا را میچشد.
یکی از اعتقادات ما به استناد قرآن این است که خداوند ما را میبیند و در چندین آیه قرآن این حقیقت مطرح است از جمله خداوند میفرماید: اَلَم یَعلَم بِأنَّ الله یَری(9) آیا انسان نمیداند که خداوند او را میبیند؟ هر مسلمانی این آیه را بارها خوانده و یا شنیده است و قبول هم دارد امّا افرادی که محتوا و مفهوم این آیه را باور داشته باشند بسیار اندکند.
به راستی طبق آنچه امام صادق فرمودند اگر انسان خدا را شاهد و ناظر اعمال خود دانست نتیجهی رسیدن به این درجهی ایمان حیای از خداوند است و نتیجهی حیای از خدا ترک گناهان است.
وقتی مردم در مقابل کودکی مرتکب عمل زشتی نمیشوند به طریق اولی وقتی خدا را هم شاهد و ناظر بر اعمال خود دانستند و خود را در محضر خدا دیدند هرگز گناهی انجام نخواهند داد.
و البتّه و صد البتّه اگر حیا از خداوند در منش و سیرهی زندگی مردم نهادینه شد حیای از پیامبر و امام زمان (که اعمال مردم در طول هفته چند مرتبه به محضر آنها عرضه میشود) نیز در عملکرد آنان محقّق میشود.
و چه بسیار در تاریخ افرادی بودند که به خاطر حیای از خداوند به خود جرأت گناه ندادند و به هر قیمتی بود دست و زبان و دامن و فکر خود را از آلوده شدن به گناه پاک نگه داشتند و همین خود نگهداری و حیای از خداوند بال عروج و پرواز آنها به مقامات عالیهی انسانی شد.
اصل سوّم: و علمت أنَّ رزقی لایأکله غیری فاطمأننت
اگر انسان دقّت کند ریشهی بسیاری از ظلمها و جنایتها در این است که شکم انسان سیر شود و متأسّفانه از این هم بدتر بعضی از افراد به جای آنکه اسباب اشتغال دیگران را فراهم کنند ، راه کسب روزی را بر روی آنان میبندند و بر سر نیمخوردهی انسانهای گذشته چه حرامها که حلال میشود و چه حرامها که حلال میشود ولی در مکتب انسانساز اسلام یکی از کلیدهای خیر و برکت در کسب مال کمک به خلق خدا است و امروزه هستند مؤمنین نیکوکار که فقط برای اینکه چند نفر جوان که تازه ازدواج کرده و زندگی را شروع کردهاند دست به تأسیس کارخانه و یا مؤسسات و یا شرکتهایی میزنند که وسیله اشتغال چند نفر را فراهم کرده باشند در منطق و ایدهی یک مسلمان روزیرسان خداوند است و روزی هر کس در نزد خدا مشخّص است آنچه که او وظیفه دارد این است که دنبال روزی برود و از طریق حلال روزی خود و خانوادهاش را کسب کند.
اگر این سخن امام صادق را باور کردیم که روزیِ هر شخص منحصر به اوست و هیچکس نمیتواند روزیِ دیگری را بخورد آرامش خاصّی به ما دست میدهد و حدّ و مرز خود و دیگران را رعایت میکنیم و به قول شاعر:
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با مدّعی بگوی که روزی مقدّر است
البته بحث روزی با زیادهطلبی فرق میکند افرادی که همواره در اندیشه جمع مال هستند به فرمایش امیرالمؤمنین اینگونه اموال دو شریک دارند: یا دچار حوادث میشوند و از بین میروند و یا به وارث میرسد(10) و در سخنی از حضرت امام حسن علیهالسّلام آمده است که انسانهای زیادهطلب انباردار روزی دیگران هستند.(11)
اصل چهارم: و علمت أنّ آخر أمری الموت فاستعددتُ
یکی از سنّتهای خداوند قانون مرگ است که در قرآن میفرماید: کلّ نفس ذائقة الموت هر کسی طعم مرگ را میچشد و این قانون در تاریخ بشر استثنابردار نبوده و نیست و نخواهد بود و اگر بنا بود که در بین انسانها افرادی دچار مرگ نشوند پیامبران الهی بهترین گزینه برای این امر بودند ولی میبینیم همهی آنها هم از دنیا رفتهاند إلّا معدود پیامبرانی که به خاطر حکمتها و مصالح خاصّی هنوز زندهاند(12) ولی در نهایت آنها هم روزی از دنیا خواهند رفت.
این حقیقتِ مرگ دیگر نیاز به توضیح و دلیل و قسم نیست و اقعیّتی است که هر کسی شاهد و ناظر مرگ دوستان و آشنایان و خویشان خود بوده است ولی با اینکه مطلب بسیار واضح است و عقل و تجربه و حسّ و روایات به ثبوتِ آن گواهی میدهند لکن معمولاً بیشتر انسانها آنچنان از این مقوله غافل هستند که به فرمایش حضرت علی علیهالسّلام گویا مرگ برای دیگران نوشته شده است و ما نمیمیریم(13) و به قول شاعر:
گرگ اجل یکایک از این گلّه میبرد
وین گلّه را نگر که چه آسوده میچرد!!!
همواره مرگ ناگهان گریبان بشر راگرفته و طوری او را غافلگیر میکند که فرصت کمترین و کوچکترین کاری را هم به او نمیدهد. در برخی احادیث آمده است دلیل اینکه بعضی از اموات چشمهایشان بازمانده است این است که فرصت بستن چشم به آنها داده نشده است.
در هر حال اگر این قانون الهی را باور کردیم اخلاق و رفتار و برخورد ما به طور کلّی عوض میشود چون انسان هر آن احتمال میدهد که از دنیا برود.
در اخبار اهل بیت علیهم السّلام عنوانی به نام استعداد للموت یعنی آمادگی برای مرگ آمده است که انسان قبل از اینکه لحظه مرگ فرا برسد خودش را آمادهی مرگ کند و علّامه مجلسی (رحمةالله علیه) بابی را تحت این عنوان در بحارالانوار باز کرده است.(14)
این آمادگی دو قسم است قسم اوّل آمادگیهای سطحی و ظاهری است که رویّهی مؤمنین و علمای دین بوده و از متون روایات هم توصیههایی در اینباره وارد شده است از جمله اینکه انسان وصیّتنامه بنویسد و امور مالی و اخلاقی و... زندگی و فرزندان و اهلبیت خودش را تنظیم و سامان دهد و یا خریدن و آماده کردن کفن که از آن به عنوان لباس آخرت تعبیر میشود و ادعیهای که وارد شده است بر آن بنویسد و چهل مؤمن را بر اعتقادات خود شاهد بگیرد و بدهکارهای خود را بپردازد و از این قبیل کارها که در جای خود با ارزش و پسندیده است.
قسم دوّم از آمادگی برای مرگ عُمقی و حقیقی است که علاوه بر رعایت امور فوق انسان طوری به اعمال و رفتار خود رسیدگی کند که اگر همان لحظه مرگ او فرا رسید غافلگیر و پشیمان نشود در اینباره روایاتی وارد شده است از جمله از حضرت علی علیهالسّلام سؤال شده که آمادگی برای مرگ چگونه است حضرت فرمودند به انجام کارهای واجب و ترک کارهای حرام و به مکارم اخلاقی آراسته شدن است.(15)
اگر انسان همواره در زندگی خود اینگونه برای مرگ آماده شده باشد به فرمایش حضرت علی علیهالسّلام در روایت فوق دیگر برای او فرقی نمیکند که مرگ بر او وارد شود یا او بر مرگ وارد شود بعد فرمودند به خدا قسم فرزند ابوطالب از این سنخ انسانهاست.
انسانهایی که در این درجه از ایمان هستند در واقع زبان حالشان این است که:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
مـن از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
نتیجهگیری
بعد از وفات تربت ما،در زمین مجوی
در سینههای مردم عارف مزار ماست.
بالاترین مصادیق این سخن ، انبیای الهی و امامان معصوم و انسانهای شایسته و شهدای راه خدایند که بعد از قرنها از مرگ و شهادتشان نه تنها نام و یاد آنها زنده است بلکه سیرهی عملی آنان سرمشق زندگی انسانهای آزاده است و روشنترین مصداق این مطلب سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسّلام است که با قیام خونین خود برای حفظ اسلام نام و یاد خود و اصحاب گرانقدرش را جاودانه کرده است.
تا خدایی خدا برجاست
پرچم شاه کربلا برپاست
بلکه جنبشها و انقلابهای مردمی که در طول تاریخ با موفقیّت انجام گرفته است در اثر الهام گرفتن از انقلاب عاشورای حسینی است که آخرین آنها انقلاب شکوهمند اسلامی در کشور جمهوری اسلامی ایران است که اسلام شیعی و به قول امام خمینی (رضواناللّه تعالی علیه) اسلام ناب محمّدی (صلّیالله علیه و آله و سلّم) مبنای حکومت و اداره کشور قرار گزفته شده است .
خداوند روح بلند آن فقیه مجاهد و ارواح مطهّر شهدای انقلاب اسلامی و شهدای دوران دفاع مقدّس را با ارواح پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحین محشور فرماید.
بدبخت آن جماعتی که در روز عاشورا در جبهه باطل به فرماندهی سران لشکر ابن زیاد برای رسیدن به اهداف دنیایی خود چه جنابت بزرگی را مرتکب شدند و بدنامی خود را در تاریخ ثبت کردند و از هیچگونه دنائت و پستی دریغ نکردند و حرمت خدا و رسول را دربارهی سیّدالشهداء و اصحاب و اهل بیتش رعایت نکردند و به خیال خام خود،خود را جزء امّت محمّد (صلّیاللهعلیه و آله) میدانستند.
دو نمونهی موفّق و ناموفّق در مدیریّت عمر
أتر جوامّةً قتلت حسیناً
شفاعة جدّه یوم الحسابِ
(آیا امّتی که حسین را کشتند در روز حساب امید شفاعت جدّش را دارند؟)
راوی میگوید با دیدن این منظره همهی ما جزع و بیتابی کردیم و بعضی از ما به طرف آن دست رفتند که آن را بگیرند ولی غایب شد ولی دوباره برگشت و نوشت:
فَلاوَاللهِ لَیسَ لَهُم شَفیعٌ
وَ هُم یومَ القیامَةِ فی العذابِ
(پس به خدا قسم برای آنان شفیعی نخواهد بود بلکه در روز قیامت دچار عذاب میشوند)
راوی گفت پس گروهی از ما برخاستند تا آن دست را بگیرند لکن دست غایب شد ولی باز برگشت و این بیت را نوشت:
و قد قتلوا الحسین بحکم جور
و خالفَ حکمُهم حکمَ الکتابِ
(و آنها به تحقیق امام حسین را با حکم ظالمانه کشتند و آن حکم با حکم کتاب خدا مخالفت داشت)
بعد از این قضیّه راهب از دیر بیرون آمد و دید نوری از بالای سر امام ساطع است. از نگهبانانِ سر پرسید از کجا آمدهاید؟ گفتند از عراق در حالی که حسین با ما میجنگید راهب پرسید حسین که پسر فاطمه دختر پیغمبر شماست و فرزند پسرعموی پیامبرتان است؟ گفتند آری. گفت وای بر شما به خدا قسم اگر عیسیبنمریم پسری داشت ما او را بر روی حدقهی چشمانمان حمل میکردیم. بعد گفت من حاجتی بر شما دارم گفتند چیست؟ گفت: به رئیس خود بگوئید نزد من ده هزار درهم که از پدرانم به ارث رسیده است وجود دارد آن را از من بگیرد و این سر را تا زمانی که از اینجا حرکت کنید در اختیار من بگذارد و هنگام حرکت از من بگیرد به عمر سعد خبر دادند و او قبول کرد پولها را گرفتند و سر را به او تحویل دادند. او سر را گرفت پس آن را شستشو داد و تمیز نمود و با مُشک و کافور معطّر نمود وداخل پارچه ابریشمی نهاد و در آغوش گرفت و همواره نوحه و گریه میکرد تا اینکه سر را از او خواستند.
دیر ترسا و سر سبط رسول مدنی
آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور
در این هنگام به سرِ مطهّر خطاب کرد و گفت ای سر به خدا قسم من جز بر خودم مالک نیستم پس فردای قیامت نزد جدّ خود محمّد(صلّی الله علیه و آله) برای من شهادت بده که من گفتم اشهد ان لا اله الّا الله و أنّ محمّداً عبده و رسوله و به دست تو مسلمان شدم و من دوستدار و پیرو توأم.
راهب در حالی که سر را داخل صندوقی نهاده بود به آنان داد و به عمر سعد گفت ترا به خدا و بحق محمّد (صلّی الله علیه و آله) قسم میدهم که دیگر آنگونه که با این سر رفتار میکردی نکن و آن را از این صندوق بیرون نیاور. ولی عمر سعد همان کار خودش را انجام داد.
آن گروه وقتی به نزدیکی دمشق رسیدند عمر سعد دستور داد آن درهم هاراازکیسه ها بیرون آوردند ولی با کمال تعجّب دیدند که سکّههای نقره تبدیل به سُفال شدهاند بر یک طرف آنها نوشته شده: لاتحسبنَّ الله غافلاً عمّا یعملُ الظالمون(16) (گمان مبر که خداوند از آنچه ستمکاران انجام میدهند بیخبر است) و بر طرف دیگرآنها نوشته شده است وَ سیعلم الّذین ظلموا ایَّ منقلبٍ ینقلبون(17) (آنها که ستم کردند بزودی میدانند که بازگشتشان به کجاست) در این هنگام عمربنسعد گفت: انالله و انّا الیه راجعون و به یک حقیقت بسیار تلخ اعتراف کرد و آن اینکه گفت خَسِرتُ الدّنیا و الآخرة در دنیا و آخرت زیان کردم و بعد دستور داد آن سفالها را به رودخانه ریختند،....(18)
بنابراین امام حسین علیه السلام نه تنها 57 سال دردنیاعمرباعزّت وبابرکت داشت بلکه باشهادت خودتاروزقیامت نام ویادوحماسه هایش جاودانه ماندولی برعکس عمرسعد باکردار ننگین خودبدنامی وبدبختی وخسران دردنیاوآخرت رابرای خودرقم زد.
دشمنت کشت ولی نورتوخاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
نه بقا کرد ستمگر ، نه به جا ماند ستم
ظالم از دست شد و پایه ی مظلوم به جاست
السّلام علی الحسین و علی علیّبنالحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
نمایش پی نوشت ها:
1- اعلامالدّین ص214
2- غوالی الّئالی از267
3- تحفالعقول ص 483
4- بحارالأنوار 70/125
5- نجم 39
6- مؤمنون 99 - 100
7- طور 21
8- خدایا ما حقّ بندگی تو را ادا نکردیم.
9- نهجالبلاغه ص534
10- منتهی الآمال به نقل از کفایةالأثر
11- عنکبوت 57
12- حضرت ا لیاس و حضرت ادریس و حضرت خضر و حضرت عیسی علیهمالسّلام هنوز زندهاند.
13- مستدرک الواسئل 2/377
14- بحارالانوار ج 68 باب 76
15- بحار 76/ 263
16- ابراهیم 42
17- شعراء 227
18- بحارالانوار 45/ 185
منابع تحقیق :
1- قرآن کریم
2- نهجالبلاغه
3-مجلسی ، محمّدباقر، بیروت ، بحارالانوار، لبنان ، مؤسّسة الوفاء1404
4-نوری ، میرزاحسین ، مستدرک الوسائل،مؤسّسة آل البیت الحیاءالتراث ، قم ، چاپ اول
5- احسائی ، ابن ابی جمهور، غوالی اللّئالی انتشارات سیّدالشّهداء(علیه السّلام) قم ، چاپ اول
6- دیلمی ، حسنبنابیالحسن ، اعلام الدّین ، مؤسّسة آل البیت ، قم ، چاپ اول
7-قمی ، شیخ عباّس ، منتهیالآمال ، مؤسّسة مطبوعاتی حسینی ، تهران 1370
8 –حرّانی ، حسن بن علی بن شعبه ، تحف العقول ، مؤسّسة انتشارات اسلامی ، قم ، چاپ دوم
9-حرّ عاملی ، وسائل الشّیعة مؤسّسة آل البیت ، قم ، چاپ اوّل
10- نرم افزارجامع الاحادیث نسخة 5/2مرکزتحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی
منبع: سایت راسخون
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}